دهی از دهستان لکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر. واقع در 15هزارگزی شمال باختری ریوش سر راه مالرو ریوش به سنقری. کوهستانی با آب و هوای معتدل و دارای 371 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و ابریشم و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان لکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر. واقع در 15هزارگزی شمال باختری ریوش سر راه مالرو ریوش به سنقری. کوهستانی با آب و هوای معتدل و دارای 371 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و ابریشم و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
ابن جلال الدین. از شاعران قرن نهم هجری قمری است و او راست: 1- القصیده النونیه عجاله لیله او لیلتین. 2- القصیده النونیه در کلام. (از کشف الظنون). رجوع به قاموس الاعلام ترکی تحت خضربک چلبی بن جلال الدین شود
ابن جلال الدین. از شاعران قرن نهم هجری قمری است و او راست: 1- القصیده النونیه عجاله لیله او لیلتین. 2- القصیده النونیه در کلام. (از کشف الظنون). رجوع به قاموس الاعلام ترکی تحت خضربک چلبی بن جلال الدین شود
یکی از امراء بسیار نزدیک آل سلجوق بود که به فرمان سلطان محمد بن محمود سلجوقی کشته شده است صاحب حبیب السیر آرد: وی در کوشک مرغزار همدان در وقتی که از غرائب اقمشه و نفائس امتعه و اسلحۀ گوناگون و اثواب قیمتی برسم پیشکش نزد سلطان محمد آورد بزانوی ادب در آمد و در باب تمشیت امور جهانداری سخنان بعرض میرسانید در آن اثنا ابن قیماز نام عزرائیل وار گریبانش بگرفت و گفت برخیز که این جای موعظه نیست و همان ساعت صارم و محمد بن یونس خاصبک و زنگی جاندار را که از جملۀ مخصوصان وی بود به گوشه ای بردند و سر آن دو بیگناه را از تن جدا کردند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 527)
یکی از امراء بسیار نزدیک آل سلجوق بود که به فرمان سلطان محمد بن محمود سلجوقی کشته شده است صاحب حبیب السیر آرد: وی در کوشک مرغزار همدان در وقتی که از غرائب اقمشه و نفائس امتعه و اسلحۀ گوناگون و اثواب قیمتی برسم پیشکش نزد سلطان محمد آورد بزانوی ادب در آمد و در باب تمشیت امور جهانداری سخنان بعرض میرسانید در آن اثنا ابن قیماز نام عزرائیل وار گریبانش بگرفت و گفت برخیز که این جای موعظه نیست و همان ساعت صارم و محمد بن یونس خاصبک و زنگی جاندار را که از جملۀ مخصوصان وی بود به گوشه ای بردند و سر آن دو بیگناه را از تن جدا کردند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 527)
بی ترس و بیم، دلاور متهور بی ترس باشد، (از آنندراج) (انجمن آرا)، بی ترس و بیم باشد، چه باک بمعنی ترس و بیم هم آمده است و کنایه از شجاع و دلاور و صاحب تهور باشد، (برهان) (ناظم الاطباء) : بگو آن دو بی شرم بی باک را دو بیدادگر مهر ناپاک را، فردوسی، بمرز اندر آمدچو گرگ سترگ همی کشت بی باک خرد و بزرگ، فردوسی، دلش تنگ تر گشت و بی باک شد گشاده زبان پیش ضحاک شد، فردوسی، بی باک و بدخویی که ندانی بگاه خشم نه نوح را ز سام و نه مر سام را ز حام، ناصرخسرو، وربدست جاهل بی باک باشد یک زمان دفتر بیهودگی و سبحۀ علیا شود، ناصرخسرو، زین اشتر بی باک و مهارش بحذر باش زیرا که شتر مست و بر او مار مهار است، ناصرخسرو، اندر حال خشم رگهای گردن پر شود و روی سرخ گردد و چشمها برخیزد و مردم بانیروتر و بی باک تر شود، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، امیرالمؤمنین علی رضی اﷲ عنه گفته است دلاورترین اسبان کمیت است و بی باک تر سیاه، (نوروزنامه)، ای اسب هجر انگیخته نوشم بزهر آمیخته روزم بشب بگریخته زآن غمزۀبی باک تو، خاقانی، در این بودم که آن ظالم بی باک چون زبانیه از در درآمد، (سندبادنامه)، بقال را شاگردی بود بغایت ناجوانمرد و بی باک، (سندبادنامه)، گر وظیفه بایدت ره پاک کن هین بیا و دفع این بی باک کن، مولوی، کو دشمن شوخ چشم بی باک تا عیب مرا بمن نماید، سعدی
بی ترس و بیم، دلاور متهور بی ترس باشد، (از آنندراج) (انجمن آرا)، بی ترس و بیم باشد، چه باک بمعنی ترس و بیم هم آمده است و کنایه از شجاع و دلاور و صاحب تهور باشد، (برهان) (ناظم الاطباء) : بگو آن دو بی شرم بی باک را دو بیدادگر مهر ناپاک را، فردوسی، بمرز اندر آمدچو گرگ سترگ همی کشت بی باک خرد و بزرگ، فردوسی، دلش تنگ تر گشت و بی باک شد گشاده زبان پیش ضحاک شد، فردوسی، بی باک و بدخویی که ندانی بگاه خشم نه نوح را ز سام و نه مر سام را ز حام، ناصرخسرو، وربدست جاهل بی باک باشد یک زمان دفتر بیهودگی و سبحۀ علیا شود، ناصرخسرو، زین اشتر بی باک و مهارش بحذر باش زیرا که شتر مست و بر او مار مهار است، ناصرخسرو، اندر حال خشم رگهای گردن پر شود و روی سرخ گردد و چشمها برخیزد و مردم بانیروتر و بی باک تر شود، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، امیرالمؤمنین علی رضی اﷲ عنه گفته است دلاورترین اسبان کمیت است و بی باک تر سیاه، (نوروزنامه)، ای اسب هجر انگیخته نوشم بزهر آمیخته روزم بشب بگریخته زآن غمزۀبی باک تو، خاقانی، در این بودم که آن ظالم بی باک چون زبانیه از در درآمد، (سندبادنامه)، بقال را شاگردی بود بغایت ناجوانمرد و بی باک، (سندبادنامه)، گر وظیفه بایدت ره پاک کن هین بیا و دفع این بی باک کن، مولوی، کو دشمن شوخ چشم بی باک تا عیب مرا بمن نماید، سعدی
نی نی کوچک (نی نی)، توضیح وقتی بخواهند بگویند کسی بحد رشد رسیده و باید عاقل و بالغ باشد گویند: (فلان کس (خاصه اگر زن باشد) دیگر نی نیک که نیست یا یاتونی نیک نیستی که این اداها را از خودت در می آوری)
نی نی کوچک (نی نی)، توضیح وقتی بخواهند بگویند کسی بحد رشد رسیده و باید عاقل و بالغ باشد گویند: (فلان کس (خاصه اگر زن باشد) دیگر نی نیک که نیست یا یاتونی نیک نیستی که این اداها را از خودت در می آوری)